عیسی حکمتی

حدود یک هفته پیش یکی از دوستان مجازی (آقای علی هادیان) در صفحه فیسبوک خود مطلبی در زمینه نامیرایی و پژوهشهایی که در دره سیلیکون در حال انجام است نشر دادند که از جنبه هایی قابل تامل بود. البته ایشان آنچنان در نوشته هایشان دچار هیجان شده بودند که به نظر می رسید دانشمندان توانسته اند به فرمول نامیرایی انسان دست پیدا کنند. علاوه بر این، بحث ها و مناظراتی که در ذیل نوشته های ایشان در گرفت بسیار آموزنده بود، البته احتمالا به خاطر مخالفت بنده با دیدگاه ایشان، کامنتهای بنده را از ذیل نوشته هایشان حذف کردند. در نوشته زیر که خلاصه ای از نظرات چندین دانشمند مطرح دنیا را منعکس می کند، امکان چنین امری (نامیرایی) و پیامدهای آن مورد بررسی قرار گرفته است. گرچه در متن اصلی نوشته به زبان انگلیسی، بیشتر بر پیامدهای اجتماعی آن تاکید شده است، بیشتر به دلایل زیستی-روانی معتقدم که احتمال موفقیت چنین پروژه ای حداقل در صد سال آینده بسیار نادر است. البته برخلاف این دوست عزیز - که معتقدند همیشه بوده اند کسانی که با پیشرفت علم مخالفت ورزیده و خیلی از پیشرفتها را غیرممکن می­دانسته اند- بدین باورم که تاریخ سده های گذشته مملو از پیش بینی هایی و باورهایی در زمینه پیشرفت بشر بوده است که ناصحیح از آب در آمده است و حیف که بسیاری فقط آن تعداد معدودی را که درست از آب در آمده را می بینند. نکته مهم دیگر اینکه انسان امروزی بیشتر از اینکه در آروزی داشتن عمری طولانی باشد، در آرزوی داشتن زندگی همراه با آرامش و لذت است و چنین پروژه هایی نه تنها به سعادت و شادکامی انسان کمکی نمی کنند، بلکه آن میزان اندک موجود را نیز از انسان می ستانند- به قول دکتر مردیهای عزیز، ما به علمی نیاز داریم که دنیای درون انسان را تغییر دهد، چون دنیای بیرون و تکنولوژیک به اندازه کافی تغییر کرده است.

اخیرا دنیل کانمن - برنده جایزه نوبل اقتصاد - و یوال حراری - استاد تاریخ - نیز در این زمینه بحث مفصلی داشتند که بیشتر در ارتباط با کتاب حریری بنام «ساپینس: تاریخ کوتاه زندگی بشر» بود. تمرکز اصلی بحث بر بخشی از این کتاب است که بیشتر مربوط به علم و آینده بشر و  نامیرایی بشر است. این بحث مشارکت و واکنشهایی از سوی افرادی چون استیون پینکر، کوین کلی و نیکلاس کار را به همراه داشت. با توجه به طولانی بودن این مصاحبه خلاصه آن را در زیر نوشته و از علاقمندان دعوت میکنم برای مطالعه کامل این بحث به لینک مندرج در آخر مطلب مراجعه کنند.

یکی از بخشهای کتاب مذکور حراری عنوان «کشف جهل» دارد که در ارتباط با دانش است و دلالت بر این دارد که وقتی انسان متوجه جهل خود شد، علم پا به عرصه وجود گذاشت. البته حراری خود اذعان می کند که آینده قابل پیش بینی نیست و از تلاش خود برای شناسایی احتمالات صحبت می کند. به اعتقاد حراری ما در میانه یک انقلاب پزشکی قرار داریم و بعد از اینکه پزشکی در قرن بیستم در زمینه علاج بیماری ها موفقیتهایی کسب کرد، امروز در صدد ارتقای سلامتی است. در این مسیر انسان مدام در حال از دست دادن است، به طوری که در قرن 21 ارزشهای توده وار و عمده در حال از بین رفتن هستند که از جمله آنها ارتش و اقتصاد است و دیگر برای انسانهای عصرهای بعد اینها ضرورتی نخواهند داشت و البته این مسئله بزودی یقه پزشکی را هم خواهد گرفت.

امروزه این مسئله در حوزه پزشکی غالبا به صورت این نگرش نمایان می شود که بیماری، پیری و مرگ مشکلات تکنیکی هستند. بر خلاف کل تاریخ بشر که مرگ را مسئله و مشکلی متافیزیکی در نظر می گرفتند به گونه ای که قضا و قدر الهی است (فرشته مرگ ظاهر شده و به فرد می گفت که دیگه عمرش تموم شده)، در این نگرش جدید مرگ و پیری نیز همانند بیماری بوده و قابل علاج است و ما بایستی مکانیزمها و درمانهای آن را شناسایی کنیم (انسانها بواسطه فرشته مرگ نمی میرند، بلکه به دلیل ایست قلبی، گرفتگی رگها، سلولهای سرطانی و ..). به ظن حراری این دیدگاه علمی در حال گسترش بوده و انسانها دارند به این نتیجه می رسند که شاید من مجبور نباشم بمیرم؛ یعنی مرگ اختیاری است. البته با توجه به اینکه در طول تاریخ انسانها (اعم از فقیر و غنی) شاید فقط در مرگ مشترک بودند، برای انسانهای فقیر شاید این نگرش وحشتاک باشد (زیرا شاید ثروتمندان هستند که می توانند مرگ را به هر قیمتی بخرند).

فرآیند اصلی در زمینه نامیرا کردن، افتراق و جدا کردن هوشمندی از هشیاری است، که در طول تاریخ این دو همواره در انسان با یکدیگر بوده اند. انسانها قادر به درک موجودات هوشمند اما فاقد هشیاری نیستند، هر چند که آن موجودات می توانند حل مسئله کنند (مثل سیستمهای کامپیوتری که شطرنج بازی می کنند، رانندگی می کنند، روبات تشخیص بیماری و ....). بسیاری از داستانهایی که القاء می کنند کامپیوترها مثل انسانها خواهند بود اشتباهند. این سیستمها خیلی متفاوت از انسانند، اما مسئله این است که نیاز به هشیاری ندارد، بلکه هوشمندی لازمه آن است و هوشمندی بسیار ساده تر از هشیاری است و یک سیستم کامپیوتری می تواند بسیار هوشمند تر از انسان باشد؛ مثلا یک سیستم کامپیوتری رانندگی بسیار رانندگی بهتری از انسان می تواند داشته باشد و یک روبات تشخیص بیماری خیلی آسانتر و بهتر از پزشکان می تواند یک بیماری را تشخیص دهد. هر چند به زعم بسیاری از دانشمندان و انسانها پیش بینی های مبتنی بر اینکه کامپیوتر جای انسان را خواهد گرفت درست از آب در نیامده است، اما نسل به نسل به این پیش بینی نزدیکتر می شویم.

به نظر حراری همین مسئله در ارتباط با مرگ نیز صادق است و وی گمان می کند (و تاکید می کند که این فقط یک حدس است) که انسانهایی که بر روی غلبه بر مرگ در 60-50 سال آینده حساب باز کرده اند کاملا ناامید خواهند شد. با وجود این ناامیدی و تلاش برای غلبه بر مرگ، آنها به پیشرفتهایی دست پیدا خواهند کرد که کار را برای نسلهای بعد آسانتر خواهد کرد.

وی، با تاکید مجدد بر غیرقابل پیش بینی بودن آینده، اشاره می کند که شاید آنچه در قرن 19 در زمینه انقلاب صنعتی اتفاق افتاد (یعنی شکاف عمیق بین طبقات و کشورهای مختلف؛ خوشبختانه این شکاف مربوط به طبقات، جنسیت، گروههای اتنیکی و کشورها در قرن 20 کمتر شده بود) در آینده نیز تکرار شود، البته با این تفاوت که در این انقلاب دوم صنعتی به جای تجهیزات و تولیدات صنعتی و اسلحه، انسان تولید خواهد شد - تولید بدن و ذهن. البته کانمن و حراری در این زمینه متفق القول هستند که چنین انقلابی عوارض اجتماعی وخیمی خواهد داشت (برای آگاهی از این عوارض که به صورت مفصل مورد بحث قرار گرفته است به متن اصلی مراجعه کنید).

هرچند به مثابه تاریخ گذشته و بویژه عصر کشاورزی، تکنولوژی قدرت جمعی بشر را افزایش خواهد داد، اما مسئله این است که چه بلایی بر سر سطح فردی خواهد آمد. تاریخ گواه این است که برداشتن گامی بزرگ به جلو در زمینه قدرت جمعی، توام با گامی به عقب در شادکامی فردی و کاهش رنج فردی بوده است. مهم این است که به جای توجه به تاثیر تکنولوژی بر قدرت جمعی بشر، به نقش آن در زندگی فردی انسانها توجه کنیم.

در نهایت حراری نتیجه می گیرد که اتفاقات خاورمیانه و داعش دست اندازهایی کوچک در جاده تاریخ اند و بنابراین مهم نیستند، بلکه دره سیلیکون مهم بوده و جهان آینده در آنجاست. دره سیلیکون جایی است که افرادی چون رای کورزویل در آن مشغول بدعت گذاشتن دین جدیدی هستند، دینی که کل جهان را فرا خواهد گرفت.

واکنش نیکلاس کار

اینکه با چه سرعتی و چه زمانی کامپیوترها جایگاه آدمی را خواهند گرفت هنوز مشخص نیست – وشاید هرگز چنین اتفاقی نیفتد. در گذشته – در محدوده 1950 و 1960- همچون امروز نگرانی هایی در زمینه این جایگزینی وجود داشته است، اما خوشبختانه چنین امری چندان منطقی نمی نماید. شکی در این نیست که اگر پروژه دره سیلیکون موفق شود، انقلاب عظیمی اتفاق خواهد افتاد و البته موفقیت چنین پروژه ای خوشحال کننده نبوده و موجب آرامش نخواهد بود و بهشت موعود دره سیلیکون برای اکثریت انسانها جهنمی پدید خواهد آورد – نادیده انگاشتن اثرات آن بر سطح زندگی فردی و اغراق در اثرات و پیامدهای آن در سطح جمعی. آیا پیشرفت دشمن انسان خواهد بود؟؟؟

واکنش استیون پینکر:

وی نیز با دیده تردید دباره این سناریوی علمی-تخیلی نگریسته و معتقد است که آینده های تصور شده در گذشته چندان واقعی نبوده اند. شاید در 1950 برای یک متخصص شوکه کننده بود اگر می شنید که در هواپیماهای 70 سال بعد، از نظر سرعت و راحتی و ... تغییری ایجاد نخواهد شد – اما می بینیم که تغییر چندانی ایجاد نشده است- که دلایل این عدم پیشرفت را همه می دانیم (مثلا اینکه ناخرسندی مردم از امواج صوتی شدید، سوخت گران و ...). به همین شکل بعد از حدود 20 سال از نخستین شبیه سازی، انسان شبیه سازی نشده است- به دلیل خطر بالقوه نخستین جنین آزمایشی و منافع مشکوک چنین پروژه ای. وی اظهار می کند که «من گمان نمی کنم که غلبه بر مرگ ممکن باشد، هر چند طول عمر ما افزایش خواهد یافت. پیری به دلایل تکاملی بر ژنوم ما حک شده است: از آنجایی که در هر لحظه، احتمال مرگ یک ارگانیزم در یک تصادف غیرقابل پیشگیری غیر از صفر است و این امکان نامیرایی را مورد تردید قرار می دهد، و انتخاب (تکاملی)، طول عمر را فدای عملکرد در هر یک از سطوح سازمان می کند، بدین معنا که ما برای نامیرا ساختن انسان بایستی بدانیم که هزاران ژن چگونه با نامیرایی مرتبط هستند». نوروبیولوژیستها هنوز فهم روشنی از نحوه رمزگردانی میلیونها سلول که منجر به شکل گیری یک فکر می شود ندارند، چه برسد به دستکاری آن. علاوه بر این پینکر بر بعد اخلاقی و معنوی این مسئله نیز تاکید می کند.