مورای سیدمن، فیلسوف ناشناخته
ترجمه و تلخیص عیسی حکمتی؛
مقدمه مترجم
- دکتر بریان روچ که در گروه روانشناسی دانشگاه ملی ایرلند مشغول به تدریس و پژوهش است، روانشناس تحلیل رفتاری در سنت اسکینر بوده و اخیرا به تحولات علم رفتاری و جنبش علم بافتاری رفتار پیوسته است. وی از پیشگامان نظریه چارچوبهای ارتباطی (RFT) بوده و در متنی که در زیر خلاصه شده است، پس از بررسی آرای سیدمن در زمینه یادگیری غیرواسطه مند، به صورت تلویحی از قوت گرفتن مجدد رویکرد اسکینری در زمینه تبیین شناخت (که در نظریه RFT عملیاتی شده است) دفاع کرده و از وی به عنوان فیلسوف علم ناشناخته یاد می¬کند. سیدمن در روانشناسی شخصیتی بین المللی بوده و در دانشگاههای مختلف آمریکا، از جمله دانشگاه کلمبیا، هاروارد، نوادا، نورت ایسترن و جان هاپکینز و دانشگاههای ژاپن، برزیل و نیوزلند به تربیت روانشناسان زیادی پرداخته است. وی از پیشگامان علم رفتاری بوده و در اوج گرفتن رویکرد رفتاری در دهه¬های 50 و 60 نقش به سزایی داشته و بویژه کتاب «تاکتیکهای پژوهش علمی» یکی از اولین آثار روش شناسی علمی روانشناسی در نظر گرفته شده است.
روچ در این مقاله اظهار می¬کند که کتاب سیدمن، تحت عنوان «تاکتیکهای پژوهش علمی» که در سال 1960 چاپ شده است، یکی از کتب فلسفه علم بوده و عجیب اینکه سیدمن خود آن را کتاب فلسفه علم نمی¬داند. به نظر می¬رسد از سال 1960 سیدمن به عنوان فیلسوف علم، مبتکر و مبدع زمینه¬های کاربردی در علم بوده بدون اینکه خود از آن مطلع باشد. هیچ رفتارگرایی بدون علاقمندی و شایستگی در فلسفه علم روانشناسی، نمی¬تواند مرزهای دانش روانشناسی را تغییر دهد، کاری که علی الظاهر سیدمن بدان مبادرت ورزیده است.
سیدمن تبیینهای بی نظیری از رویکرد رادیکال رفتارگرایی نسبت به خود رفتار ارائه می دهد. این تبیین ها درکی از واحدهای زیربنایی تحلیل را را ارائه داده و نشان می دهند که ماهیت واحدهای رفتاری، استنباطی است. وی ادعا می کند که جستجوی تبیین های واسطه مندی (شناختی) برای تبیین روابط محرک-پاسخ (مثل هم ارزی محرکها) گمراه کننده است، به جز اینکه قبول کنیم که کنترل رفتاری یک استنباط است (تمایز بین کارآمدی دستکاری تجربی طی زمان). به نظر سیدمن ما قادر به مشاهده یک رابطه کنترلی از طریق یک واسطه نیستیم، بلکه فقط می توان وجود آن را به صورت پس رویدادی و بعد از چندین بار وقوع استنباط کرد.
به اعتقاد وی ما هرگز به جز از طریق استنباط نمی توانیم بفهمیم که در حال مشاهده یک رابطه کنترلی بین دو محرک هستیم و یا رابطه یک محرک و یک پاسخ. البته محرکها و پاسخها خود طبقاتی هستند که بایستی از طریق مشاهدات متعدد از همدیگر متمایز شوند. به دیگر سخن، آنها نیز بایستی استنباط شوند (یعنی آنها واحدهای کارکردی هستند). در حالیکه نمونه ای از محرک شاید قابل مشاهده باشد، اما خود محرک قابل مشاهده نیست (یعنی آن فقط یک طبقه است) و محرک و پاسخ فقط می توانند از طریق علت و معلول حلقوی تعریف شوند، یعنی هر یک بر مبنای دیگری. رفتار فقط مساوی پاسخ نیست، بلکه بایستی شامل رابطه پاسخها با محرک کنترلی باشد. این سخن آخر خیلی مهم بوده و به این نتیجه گیری منتهی می شود که رفتار فقط در برگیرنده فعالیت قابل مشاهده ارگانیزم نیست (در حالی که بسیاری از ما روانشناسان به سادگی فکر می کنیم که رفتار همان پاسخ است).
در حالیکه تمایز بین رفتار و فعالیت ارگانیزم چندان به صورت مستقیم قابل درک نیست، این تمایز از اهمیت بارزی برخوردار است. ما درصدد بررسی ماهیت اشکال پیچیده پاسخدهی رابطه ای استنتاجی هستیم، که این رابطه استنتاجی آشکارا شامل طبقات فراگیری از پاسخها بوده و نه به صورت توپوگرافیک و بیشتر به شکل رابطه ای تعریف شده اند. به دلیل اکراه جامعه روانشناسی از پذیرفتن مفهوم رابطه محرک-محرک در غیاب واسطه و برخی مقاومتها نسبت به وجود احتمالی روابط محرک-محرک پیچیده¬تر مثل پاسخدهی رابطه¬ای استنتاجی پیچیده (یعنی چارچوبهای ارتباطی)، در عمل بسیاری از ما ارزشی برای ماهیت گسترش یافته فضایی-زمانی واحدهای عاملی و ماهیت استنباطی کنترل محرک قائل نیستیم. درک سیدمن در این زمینه ما را با ماهیت کاملا ساده- اما بی نهایت گسترده و انتزاعی- واحدهای رفتاری مواجه می سازد. واحدهای رفتاری حامل نمونه های رفتارند، اما این واحدها همان رفتارها نیستند.
سیدمن صراحتا از تحلیل مبتنی بر کنترل محرک برای پدیده¬های شناختی طرفداری می¬کند- اما روچ از این تعجب می¬کند که اگر سیدمن تمایز بین واحدهای رفتاری کارکردی و توپوگرافی¬های مجزای حرکات ارگانیزم (که در آن واحدها مشارکت دارند) را ارزشمند می¬شمارد، پایانی برای شکلهای پیچیده رفتار متصور نخواهد بود. رسالت و مسئولیت ما بیشتر از شناسایی روابط محرک-محرک تعریف شده بر حسب هم ارزی کارکردی یا متقابل جانشینی (یعنی هم ارزی محرکها) است. بنابراین اگر واسطه¬مندی برای معتبر بودن کنترل محرک ضرورتی ندارد و اگر طبقات پاسخ به شکل توپوگرافیک تعریف نشده اند، پس هر الگویی از پاسخ که از نظر کارکردی به هرگونه الگوی محرک وابسته است جانشین رابطه محرک-پاسخ می¬شود. مثلا در آزمایشی که یک آزمودنی می تواند دامنه متفاوتی از محرکها را انتخاب کند، محرکی که «بزرگتر از» محرک نمونه است، هیچ تبیین واسطه مندانه نیاز ندارد و تازگی شکلهای محرک به کار گرفته شده در یک چنین آزمونی، تهدیدی برای تبیین مبتنی بر پاسخدهی رابطه¬ای تعمیم یافته مطابق با «چارچوب رابطه ای مقایسه ای» به شمار نمی¬آید.
شاید سیدمن هرگز فکر نمی¬کرد که کتاب تاکتیکهای وی متناسب با فلسفه علم باشد. به نظر روچ، سیدمن خیلی دیر شناخته شد. سیدمن یک فیلسوف بود- به معنای لغوی، دوستدار علم. در نهایت سیدمن علایقش را در موضوعات فلسفی ابراز کرده است و این به جامعه رفتارگرایان خاطر نشان می¬کند که همه سوالها لزوما تجربی نیستند.