عیسی حکمتی
 به صورت کلی ما انسانها به چندین روش یاد می گیریم و این یادگیری ها کارکردهایی برای انسان دارند و به نوعی بقا و بهبود کیفیت زندگی افراد را افزایش می دهند. جدیدترین نوع یادگیری که فقط مختص انسان است یادگیری مبتنی محرکهای نمادین (یا به زبان فنی چارچوبدهی ارتباطی (معادل زبان و شناخت) است؛ به صورت خلاصه در این دیدگاه زبان و شناخت یعنی ساختن و پاسخدهی بر اساس روابط نمادین؛ این تعریف شاید در اینجا کمی گنگ و مبهم یا پیچیده به نظر برسد، ولی با توجه به مفصل بودن بحث این تعریف، در صورت علاقمندی دوستان در متنی مستقل این تعریف را توضیح خواهم داد). این نوع اخیر یادگیری را می توان یادگیری غیرتجربی نامید که ناشی از روابط نمادین است که غالبا در قالب کلامی هستند؛ انواع دیگری از یادگیری نیز البته وجود دارد که می شود به اونها یادگیری تجربی گفت که غالبا تحت عنوان یادگیری های مبتنی بر همایندی نامیده می شوند و شامل خوگیری، شرطی سازی کلاسیک و شرطی سازی عاملی هست که این نوع یادگیری ها در حیوانات و بویژه در پستانداران وجود دارند. نوع اخیر یادگیری در آسیب شناسی روانی نقش مهمی دارد که بخشی از آن ناشی از اجتناب است که در زیر به توضیح آن پرداخته شده است. در موارد متعددی محدود شدن خزانه رفتاری ما در حضور محرکهای نمادین کاملا مناسب است. اگر شما در منطقه ای زندگی می کنید که مستعد طوفان است، پیروی از گزارش تلویزیونی که به ساکنین منطقه هشدار می دهد طی ساعات خاص از خانه بیرون نروند بسیار مفید است. گرچه مراعات کردن این توصیه و هشدار آشکار دامنه اعمال ما را محدود می سازد، اما انتخابی عاقلانه است. اینجا کنترل نمادین سودمند است، زیرا بدین طریق ما قادر می شویم از آسیب پرهیز کنیم. با این حال در برخی موارد، زبان می تواند ما را فریب داده و ما را وادار به اجتناب از محرکهایی نماید که بی ضرر (و حتی سودمند) هستند. مثال زیر را در نظر بگیرید. تجسم کنید که در حال قدم زدن در یک جنگل هستید و بعد از چندین ساعت تصمیم می گیرید به خانه برگردید. از بخت بد شما گم می شوید و با یک چهارراه روبروی می شوید که در آن هیچ علامتی وجود ندارد که به شما نشان دهد کدام راه به مکانی منتهی می شود که شما اتومبیل خود را در آنجا گذاشتید. شما یکی از این راهها را به صورت تصادفی انتخاب می کنید و امیدوارید که شما با امنیت کامل به اتومبیل خود برسید. در واقع شما مسیر دست چپ را برای رسیدن به اتومبیل انتخاب می کنید، اما بعد از ده دقیقه، خودتان را وسط یک باتلاقی می بینید که در حال فرورفتن در آن هستید. بخت با شما یار هست و شما موفق می شوید که به شاخه های درختی آویزان شده و بدین طریق خود را از باتلاق بیرون بکشید. بعد سریعا به همان چهارراه برگشته و با دیدن رهگذری که به نظر می¬رسد ایشان هم مثل شما گم شده اند، به سرعت دنبال وی می دوید. طبیعتا نخستین چیزی که شما به وی خواهید گفت این است که از مسیر سمت چپ نرود، چون ممکن است در باتلاق بیفتد. اجازه بدهید داستان را برای چند لحظه اینجا متوقف کرده و به تحلیل این اتفاق بپردازیم. گرچه شما پیامد عمل خود را از طریق مواجهه مستقیم یاد گرفتید (شما مسیر سمت چپ را بر گزیده و در باتلاق فرو رفتید)، رهگذر دیگر این پیامد را از طریق زبان یاد گرفت. اکنون هر دوی شما یاد گرفتید که از مسیر چپ اجتناب کنید، اما اجتناب شما ناشی از یادگیری مستقیم است، در حالیکه اجتناب رهگذر، ناشی از یادگیری ارتباطی است (ارتباط دهی نمادین شرطی «اگر-پس» بین مسیر سمت چپ و فرورفتن در باتلاق). فرض کنید رهگذر دیگری، با فهمیدن اینکه شما به دنبال مسیری برای رسیدن به اتومبیل خود هستید، به شما می¬گوید که می داند که پارکینگ کجاست. وبنابر این شما پشت سر ایشان راه می افتید و از مسیر روبرو شروع به راه رفتن می کنید؛ یعنی دیگر مسیر چپ و راست را پشت سر می گذارید. اکنون نوبت شماست که از طریق زبان یاد گرفته و از تجربه مستقیم رهگذر دیگر سود بجویید. بعد از ساعتها پیاده روی نهایتا به به ورودی جنگل می رسید. دیر قت است و هوا در حال تاریک شدن. رهگذری که شما پشت سر ایشان می آمدید با خوشحالی از به پایان رساندن یک پیاده روی طولانی به طرف اتومبیل خودش می دود، اما در این هوای نسبتا کم نور، یک لحظه متوجه می شوید که اینجا همان محلی نیست که شما اتومبیل خود را پارک کردید. در واقع متوجه می شوید که این مرد شما را به ورودی شرقی که اتومبیل خود را در آن پارک کرده بود آورده و نه ورودی شمالی که اتومبیل شما در آن پارک شده است. روشن می شود که برای رسیدن به اتومبیل خود، می بایست مسیر رسات را انتخاب می کردید. حالا بازگشتن به خانه زمان زیادی طول خواهد کشید (باید از یکی بخواهید که شما را به خانه برساند). این مثال سه نوع اجتناب را نشان می¬دهد، دو نوع نخست عموما مفید هستند، در حالیکه نوع سوم عموما مشکل آفرین است. نخست، شما یاد گرفتید که بواسطه مواجهه مستقیم با پیامد رفتارتان از خطر اجتناب کنید. افتادن در باتلاق بعد از برگزیدن مسیر چپ به شما آموخت که در آینده از این مسیر اجتناب نمایید. دوم اینکه، با هشدار دادن به رهگذر اول که از مسیر چپ نرود، وی از طریق زبان یاد گرفت که که از خطر اجتناب کند. گرچه او هرگز از مسیر سمت چپ نرفته بود، اما او می داند که نباید آن مسیر را برود. سوم، با شنیدن از رهگذر دوم درباره اینکه از مسیر روبرو باید بروید و نه از مسیر سمت راست، شما بواسطه زبان یاد گرفتید از چیزی که در واقع برایتان مفید بود اجتناب کرده و به سوی آن چیزی بروید که برایتان مفید نبود. این نوع آخر اجتناب، به دلیل دور ساختن ما از پیامدهای مفید، مشکل زا است